آیا تا به حال توجه کرده اید که در هر فرهنگی تمایل براین است که اطرافخودمان را برای پیدا کردن رهبر جستجو کنیم ؟ این یک ضعف است . آیا زمان آنفرا نرسیده است که درون خودمان را جستجو کنیم تا ببینیم چگونه در قرن بیستویکم می توانیم خود رهبری باشیم که میخواهیم و به آن نیاز داریم ؟
مدیریت یعنی گفتن این که کارکنان چه کاری باید انجام دهند . کارکنان به مدیر بهچشم یک قهرمان نگاه می کنند . مدیران در پیشبرد اهداف،باید مسائل پیش آمدهرا حل کنند،چون به تخصص تکنیکی آن ها نیاز است و می دانند چگونه از پسکارها برآیند.آن ها باید توان این را داشته باشند تا کشتی را در امواجخروشان به پیش ببرند!
الگوهای سنتی کسب و کار در دنیای امروز به کار نمی آیند. امروزه همزمان با فرسایش الگوهای عصر صنعتی، قدرت ازفروشندگان به خریداران منتقل شده است. رهبری کسب وکار امروزه به یک استاد شعبده بازی و یک شنونده دلسوز نیاز دارد. رهبر باید درامور کسب وکارفهیم ، دارای قدرت درک شهودی باشد .
رهبران باید بتوانند انرژی انسانی را به حرکت درآورده،آن را تنظیم کنند و به سوی یک هدف مشترک که همانا ایجاد ارزش بیشتر برای مشتری است جهت دهند تا یک شرکت سودده ایجاد کنند. شرکت هایی که مراتب بالا تری از رضایت مشتری و کارمند را دارا هستند .


ادامه مطلب...